کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

شیـر میدان دار بودی پس چرا افتاده‌ای            ای امان خـیـمه‌ها از چه ز پـا افتاده‌ای
من گُمَت کردم، میان دشت حیرانم مکن            دست و پایی زن بدانم که کجا افتاده‌ای


آن‌قدر گفتی که هستم خاک پایِ مادرت            حال، روی دامن خـیرالنـساء افـتـاده‌ای
دست‌هایت یک طرف، سر یک طرف، تن یک طرف            سـورهٔ قـرآن چـرا از هم جـدا افـتاده‌ای
قد رعنای تو شد هم دست با ضرب عمود            از سرِ زین گـوئـیا تو بی‌هـوا افـتاده‌ای
بعد از این حفظ حریم خیمه‌ها مشکل شود            دور از خیمه به صحـرای بلا افتاده‌ای
گوئیا باحوصله عـقده ز دل وا کرده‌اند            از کـجـا تا به کـجـا ای با وفـا افتاده‌ای

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطالب مصرع اول و همچنین عدم رعایت شأن امام علیه السلام در مصرع دوم حذف شد،

بشکند دستی که با نیزه دهانت بسته است            خاک عالم بر سر من، از صدا افتاده‌ای

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!

بعد از این معجر نگهداری زن‌ها مشکل است            دور از خیمه به صحـرای بلا افتاده‌ای

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خدا بخشیده بر رویت جهانی از لطافت را           هنرمندانه طرحی نو زده، این قد و قامت را
الا بالا بلندِ سر به زیرِ محضر خورشید           که کامل کرده چشمانت، نشانی نجابت را


تو آن ماهی، که یک ایل عاشقانه خیره‌ات می‌شد           به رخسارت خدا گویا، تراشیده ملاحت را
کدامین واژه‌ات را شرح باید داد ای ساقی           ولایت یا اصالت یا شجاعت یا شرافت را؟
دعای خسته‌گان قوم را، آمین بگو ای مرد           که با نامت عجین کردند نام استجابت را
به قلب تشنه‌ام ساقی، به غیر از تو که می‌بخشد           چنان باران، به جای جرعه، دریای کرامت را؟
کـنـار نـام تو آئـیـنـه بگـذارند شـاعـرها           به جای آنکه بنویسند اوصاف شهامت را
قیامت محشری خواهد شد از حظِ حضورت، پس           به عشق دیدنت من عاشقم، صبح قیامت را
چنان شد پیشکش پای برادر دستهای تو           که اخلاصش عوض کرده ست تعریف سخاوت را
کنار علقمه، سقاترین تشنه، حسینت خواند           از آن خون گریه‌های زخم چشمانت، خجالت را
علم افتاد و دست خیمه از دستت جدا افتاد           و زینب دید از آن لحظه به چشمانش اسارت را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

یا ابوفاضل که گفتم بال و پر آمد وسط            بهرِ گـفـتن از کمالاتت هـنر آمد وسط

در فضایی که همه مبهوت هستند ای کریم            دل خودش را زد به دریا و جگر آمد وسط


مانده بودم تا که تـشـبیـهی بگـویم آشنا            در همین اثنا شباهت از پدر آمد وسط

کامِ من پُر از عـسل شد تا گـفتم نامِ تو            دوّمین بار آمدم گویم  شکـر آمد وسط

ماهِ رویت را بنازم ای جمالت قـبله‌گاه            در مقـامِ صورتت دیدم قـمر آمد وسط

مردِ رزمی و نداری یک نفر مانند خود            واردِ میدان شدی اصلاً خطر آمد وسط

بازوانِ تو یـداللّه است در هر بُـرهه‌ای            تیغ در کف آمدی گویا شرر آمد وسط

تار و مارِ کوفـیان کاری ندارد بهرِ تو            هیبتت دیدند و چندین محتضر آمد وسط

امرِ مولایت رسید و جنگ را تعطیل کرد            مشگِ خالی و شرابِ چشمِ تر آمد وسط

ساقی لب تشنگـان! آبی فراهم شد ولی            یک عمود آهـنین و یک تبر آمد وسط

وقتِ افتادن ز مرکب فاطمه لبیک گفت            از دهـانِ مـادری لـفـظِ پـسر آمد وسط

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

رسیدی روزِ اول؛ روز آخر را نشان دادی           برای علتِ خَلقت؛ برادر را نشان دادی

ادب تا خلق شد؛ افتاد روی دستِ استادش           برای بوسه خاکِ پای مادر را نشان دادی


به بامِ کعبه از راز امامِ کعـبه می‌گـفتی           سند دادی؛ دهانِ بازِ منبر را نشان دادی

فرات از تشنگی خشکید، دستت آب را پس زد           به این افسوس بر لب حوضِ کوثر را نشان دادی

برای آب گـفتی نـقـشـۀ راه سـعـادت را           مسیرِ اشک، تا لب‌های اصغر را نشان دادی

هوای جنگ اگر می‌داشتی مقتل عوض می‌شد           فقط یک چند ضربه رزمِ حیدر را نشان دادی

شهادت دست‌های خالی‌اش را پیش تو رو کرد           برای پیشکش؛ هم دست؛ هم سر را نشان دادی

زمین لرزید، وقتی دست‌هایت روی خاک افتاد           قیامت شد؛ شفیعِ روز محشر را نشان دادی

لهوف از چشم‌هایت علتِ خون گریه را پرسید           میان مردم بازار، خواهر را نشان دادی

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : ابوالفضل زرویی نصرآباد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شـراره می‌کـشدم آتش از قـلم در دست            بگو چگونه توان بُرد سوی دفتر دست؟

قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی‌ست            که با نوشـتن نامت شود معـطر دست؟


حدیث حُسن تو را نور می‌برد بر دوش            شکـوه نام تو را حـور می‌برد بر دست

چنین به آب زدن، امتحـان غـیرت بود            وگـرنه بود شما را به آب کـوثـر دست

چو دست برد به تیـغ، آسمـانیان گـفـتند            به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟

بـرای آن‌کـه بـیـفـتـد به کـار یـار، گـره            طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست

بـریـده بـاد دو دسـتـی که با امـیـد امان            به روز واقعـه بـردارد از بـرادر دست

فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر            چـنین معـامله‌ای داده است کـمتر دست

صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست            نـزیـبـد آخـر بر قـامـت صنـوبـر دست

هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال            اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟

به خون چو جعفر طیار، بال و پر می‌زد            شنیده بود شود بال، روز محشر، دست

حکـایت تو به اُم‌ُّ البنـین که خواهد گفت            و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟

به هـمدلی، همه کس دست می‌دهد اول            فـدای هـمّـت مـردی که داد آخـر دست

به پای‌بوس تو آیم به سر، به گوشهٔ چشم            جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هرچه می‌گـویـم ز ساغـر بیشتر            می‌زند سـاقـی به من سـر بیشتر

حال سـائل هرچه بـدتـر خـوبـتر            رزق سـائل هرچه کـمـتر بیشتر


جان به قربان همان ساقی که کرد            اشـک را بـر مـا مـقـدر بـیـشـتر

دست و دل باز است وقتی یار ما            مـی‌زنـم در بـیـشـتر در بـیـشـتر

یـک دعـای سـاده‌ات را می‌دهـد            پـاسـخـش را صـد بـرابـر بیشتر

چشم او را هرکه یک شب دیده است            مـی‌کــشـد الله اکــبــر بـیــشــتــر

مـخـلـص اولاد زهــرائــیــم مـا!            مـخـلـص عـباس حـیـدر بیـشتر!

مـن به آب مـشـک او تـشنه تـرم            بـخــدا از آب کــوثــر بـیـشــتــر

بـیـن مـردم قـبـله حاجات اوست            بـیـن اولاد پــیــمــبـر بــیـشــتــر

غـیـرتی دارد ابـاالـفـضـل رشـید            از هـمه عـالـم به خـواهر بیـشتر

حضرت بی‌دست غـوغـا می‌کند            دـست‌هـایش روز محـشر بیـشتر

ایـن قـد و بــالا بــلا هـم داشـتــه            تـیـرهـا خـورده به پـیکـر بیشتر

خیمه بی‌عـباس بی‌صاحب شد و            درد سـرهـا شـد در آخـر بیـشتر

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

آمـده تا عـلـقـمـه اما تنـش نـا هم نداشت           نه علمداری نه یاری بلکه سقا هم نداشت

روبرو با صحنه‌ای شد که شکست از او کمر           بعد از این دیگر حرم خوش قد و بالا هم نداشت


پیکر سقا پر از تیر و سنان و نیـزه بود           پیکرش دیگر برای تیر یک جا هم نداشت

گرچه مشکش خالی از آب است بر روی زمین           آبروئی را که مشکش داشت دریا هم نداشت

او پناهـم بود دیگر بی‌پـنـاهم بعد از این           تکیه گاهی اینچنین را شخص موسی هم نداشت

باز کن خلخال و زینت، زینب از اهل حرم           بعد از او دیگر کسی از ظلم پروا هم نداشت

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چشمی از او را سه شعبه چشم دیگر خاک و خون           دیده‌ای تا که کند من را تماشا هم نداشت

دست‌هایش روی دستش بود تن روی زمین           دست‌هایش جای خود سقای او پا هم نداشت

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

تا ایـنکـه دعـایت بـکـند مـادرِ عـباس            آقـایِ جـهـان باش و گـدای در عباس

فـرزنـد عـلی بوده و فـرزند ادب بود            این دو شده بر شـانهٔ او گـوهر عباس


تا، کـربـبلا را شده او میر و نگهـبان            درگاهِ امام است همان محـضر عباس

بازنده، امان نامه شد و شمر چنین گفت            دیدم که حسین است فقط رهبر عباس

بر اهل حـرم لشکـر بی‌بـاک اگر بود            مشک است برای خود او لشکر عباس

یک کـوفـه برای زدنـش آمـده بـودنـد            افـتـاد کـنـار پـســرش مــادر عـبــاس

از شرمِ خودش آب شد و علتش این شد            سـهـم هـمهٔ دشـت شـده پـیـکـر عباس

سخـتـیِ عـمـودی که گرفته سر او را            در مـانـدنِ در علقـمه شد یاور عباس

ای آب که در هر طرف دشت روانی            تا خـیمه برو، بهـر دل مضطر عباس

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

صدایت را شنـیـدم‌ گریه کردم            بـسـوی تو دویـدم گـریـه کردم
تمـام‌ پیـکـرت تیـر سه پـر بود            تـنت را تا که دیدم گریه کردم


رکاب‌ انگار‌ بر‌ پای تو پـیچـید            مـیـان خـیـمـه آوای تو پیـچـیـد
رباب و خواهرت را هم‌ زمین زد            عمودی که به موهای توپیچید

بـبـیـن‌ پـایـم دگـر قـوت نـدارد            برادر مُرده جز غـربت نـدارد
به تو سربسته می‌گویم اباالفضل            حـرم بعد از تو امـنـیت نـدارد

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ایـن آب‌هـا شـبـیـه تـو دریـا نـدیـده‌انـد            مـانـنـد دسـت‌هـای تـو سـقـا نـدیـده‌انـد

سرنـیـزه‌ها به قـدِ رشـیـدت نظر زدند            حق داشـتـند خـوش قـد و بـالا ندیده‌اند


این تیر را که خورده به جسمت حلال کن            این تـیـرهـا که چـشـمِ دل‌آرا ندیـده‌انـد

برخیز و تا به خیمه مرا با خودت ببر            طـفـلان من شـکـسـتـن بـابـا نـدیـده‌اند

پُـشـتم شکسته، زوتر از من حرم برو            نامـحـرمـان هـنـوز حـرم را ندیـده‌انـد

داری چرا شبـیه حـسن گـریه می‌کنی            چـشـمان تو که کـوچـۀ زهـرا ندیده‌اند

سر را به پـام خـاطـر اُم‌ُّالـبـنین مکش            اینقـدر پیـش فاطـمه پا را زمین مکش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این تیر را که خورده به چشمت حلال کن            این تـیـرهـا که چـشـمِ دل‌آرا ندیـده‌انـد

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بر عهد خود ز روی محبت، وفا نکرد            تـا سـیـنـه را نـشـانـهٔ تــیـر بـلا نـکـرد

تا دست رد به سـیـنـهٔ بیگـانـگـان نـزد            خـود را مـقـیـم درگـه آن آشـنـا نـکـرد


تا هر دو دست را به ره حق ز کف نداد            در کوی عشق، خیمهٔ دولت به پا نکرد

تا از صفای دل نگذشت از صفای آب            خود را مـدام، قـبـلـهٔ اهـل صفـا نکـرد

در کـارزار عـشـق، چو عـباس نامدار            جان را کـسی فـدای شـه کـربلا نکـرد

تا داشت جان، ز جانب مقصد نتافت رخ            تا دست داشت، دامن هـمت رهـا نکرد

در راه دوست از سر کون و مکان گذشت            وز بذل جان خویش در این ره، اِبا نکرد

خالی نگشت کـشور «الا» ز خیل کـفر            تا دفع خصم دوست، به شمشیر «لا» نکرد

از پشت زین به روی زمین تا نیوفـتاد            از روی غم، برادر خود را صدا نکرد

ره را به خصم با تن بی دست بست، لیک            لب را به آه و ناله و افـسوس، وا نکرد

دل سوخت زین اَلم که به میدان کارزار            دشمن هر آنچه تیر به او زد خطا نکرد

اُمُّ البنین که مظهـر صبر و شکیب بود            غیر از فـراق، قامت او را دو تا نکرد

»پروانه»ام به گرد رخ دوست زآن که دوست            لطفی که کرد در حق مس، کیمیا نکرد

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از دست روزگار دلـم پُر شکایت است            هرجای پیکر تو خودش صد مصیبت است

گـیــرم نـشـد کـه آب بــرایـم بـیــاوری            سعی‌ات قبول! ساقی من اصل نیت است


دلـواپـس نـگـاه حــرم بـر تـنـت نـبـاش            از خیمه تا به علقمه خیلی مسافت است

یک جای سـالم از سر تو تا به پا نماند            از زخم روی جسم تو اصلا رقابت است

با جنگ تن به تن که حریفت نمی‌شدند            باران تیر روی تنت از شجـاعت است

چشمت زدند خوش قد و بالای خیمه‌ها            داغ دلم شکـسـتن این قـد و قامت است

پشت و پـنـاه اهل حـرم یک نظر ببـین            زینب دگر بدون تو فکـر اسارت است

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : مصطفی نصیری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

امـان نـداده امـان نـامـه‌هـای دشـمن را            کـه آب کــرده درون نــیــام، آهــن را

نخواست جنگ کند آنچنان که میلش بود            که او نخواست در این راه، صحبت من را


به غم دچار شود هرکه عشق را فهمید            به شب دچار شود هرکه روز روشن را

تو کیستی که چنین عـاشقـانه بخـشیدی            به دست دستۀ پروانه، دشت سوسن را

نگو دو دست پُر از آب کرد و ریخت به خاک            که لحظه‌ای نکـند فکـر آب خوردن را

رها نکـرد عـلم را، رها نخـواهـد کرد            غـیور کی بدهـد دست غـیر، میهـن را

به دشت هر خبری هست دور خیمه توست            مرو که می‌بری از خیمه گاه، مأمن را

مرو که گلۀ گرگ است رو به روی حرم            گمان مکـن که بفـهـمند حـرمت زن را

امید داد به طفلان که باز خواهم گشت            به حالـتی که نـبـیـنـند، بست جوشن را

رفـیق نیـمـۀ راه است، دسـت نیـم شده            روا نـبـود که تـنـهـا گـذارد ایـن تن را

به دست‌هات بگو تن قفس برای من است            به بـاد می‌دهـم اصـلا وبـال گـردن را

و ریخت آبروی آب، قطره قطره به خاک            گـرفت آتـش رعـدی امـان خـرمـن را

به سر بیافت، که آغوش فاطمه باز است            اگر چه دسـت نـداری، بگـیر دامن را

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

اینجـا رسـیـدم تا عـزایت را بـگـیرم            از دستِ سـرنـیـزه لـوایت را بگیرم

حـالا بجـای اینکه دسـتـم را بگـیری            بـاید که زیر کـتـف‌هـایت را بگـیـرم


زود آمـدم از دستِ آن مـردِ حـرامی            تـا بـیـرقِ کـرب وبـلایت را بگـیـرم

شرمـنـده‌ام شرمنـده‌ای، آخـر رسـیدم            شـایـد جـلـوی ‌هـای‌هایت را بـگـیرم

دیگر عبایی نیست جانی نیست با من            ماندم چگونه دست و پایت را بگیرم

گفتی برادر، نیزه اما حنجرت دوخت            زود آمـدم اَدرِک اَخـایَت را بـگـیـرم

قـدر سپاهی غـارتت کـردند ای وای            از دستِ که خوود و ردایت را بگیرم

از قـدّ و بـالایت چـرا اینـقـدر رفـتـه            حـالا چگـونه جـای جایت را بگـیرم

هرجا که دستی می‌زنم می‌ریزد ای‌ وای            من مـانده‌ام تا که کجـایت را بگـیرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چـشمان تو بَس بـود نامـوسم نلـرزد             کاش از سه‌شعبه چشمهایت را بگیرم

خـیلی خجـالت می‌کـشم از بچـه‌هـایم            ای کاش می‌مردم که جایت را بگیرم

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

تو کیستی که حُرمت اسلام بند توست            معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست

تو کیستی که معرفتت عین واجب است            دستت به دست فاطمه روز محاسبه است


ای عبد صالحی که شدی منتهای عرش            رفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرش

در دل به جز "علی" به کسی جا نداده‌ای            نزد "احـد" به گـفـتن "دو" پـا نـداده‌ای

مـمـسوس ذات بی‌بـدل پـنـج تن شـدی            هر لحظه جان فدای حسین و حسن شدی

روز جـمـل کـنار حـسـن تـا قـدم زدی            آرایـش ســپــاه جــمــل را بـهــم زدی

یک عـمـر می‌شود‌ شـهـدا در تحـیرند            بر جایگاه اُخروی‌ات غبطه می‌خورند

مـاه بـلـنـد نـیـمـه شـب ایـن قـبـیـلـه‌ای            فخرت همین بس است، کفیل عقیله‌ای

تسلیم محـض بـودی و حـرفی نداشتی            حرف حسین را روی چشمت گذاشتی

ای قـلـۀ کـرامـتِ بی‌وصـف و دامـنـه            هـستـنـد ریـزه‌خـوار عـطایت، ارامـنه

بـی‌گـوهــر ولایت تـو مـی‌شـوم ذلـیـل            بـاب الـحـوائـجِ هـمـۀ خـلـق، الـدخـیـل

عـقـده گـشـای هـر گـرهِ کـارهـای مـا            ای آخـریـن امــیــد گـرفــتـارهـای مـا

صحنت همیشه ملجأ و کهف امان ماست            نامت تـسلی دل صاحب زمـان ماست

هر وصفی از وفـا و مرامت شنـیـده‌ام            در تـکـه پـاره‌هـای امـان نـامه دیـده‌ام

معصوم‌ها به پای غـمت گریه می‌کنند            بر چوب سـالـم عـلـمت گریه می‌کـنند

بین فرات رفـتی و لب‌هات تـشنه ماند            جسمت میان لشکری از تیر و دشنه ماند

بر چشم‌های ناز تو چشم حسود خورد            در علقمه به چهرۀ ماهت، عمود خورد

شرمـندگی، تـمـام وجـود تو را گرفت            وقتی که تیر حرمله، در مشک جا گرفت

پای حسین مـاندی و نقش زمین شدی            یک عـمر فخـر مادرت اُمُّ البنین شدی

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

تا که بی‌دست شدی اهل شجاعت شده‌اند            گرگ‌ها منـتـظر لحـظۀ غـارت شده‌اند

حرمله‌ها پس از این خاطرشان آسوده‌ست            خولی و شمر پس از دست تو راحت شده‌اند


چه عمودی به سرت خورد که شق القمری            هر دو ابروی تو با فاصله قسمت شده‌اند

چشم پر خون تو سهم من دلخون شده است            علم و دست تو این بین غنیمت شده‌اند

بروم، با تن بی دست تو دشمن تنهاست            نیزه‌هاشان همه خونخوار به شدت شده‌اند

یک دلم پیش تو و آن دل من در حرم است            پیـش آنها که محـیـای اسـارت شـده‌اند

چشم و ابروی تو از ضربه بهم ریخته است            پیکر تا شده‌ات دور و برم ریخته است

تیـرها روی هم افتاده به هم چـسبـیدند            کـندنی نیست ز بس بر بدنت پیچـیـدند

بسکه از ضربه شکسته رخ نورانی تو            جای یک بوسه نمانده‌ست به پیشانی تو

سـاقـی من لـب تو سـوخـتـه از بی‌آبی            باورم نیست که در محضر من می‌خوابی

این تو هستی که چنین نقش زمینی پیشم؟            تا به امـروز نـدیـدم بـنـشـیـنـی پـیـشـم

فکـر بی‌دسـتـی تو سـخـت مـرا آزرده            بیش از نیزه و شمـشیر تنت پا خورده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب حذف شد

یک نفر با علمت دور و برم می‌رقصد            یک نفر دست تو بر نیزۀ خود می‌بندد

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر زمین بخورد، عرش را تکان بدهد            کسی که سرو قدش سایه بر جنان بدهد

به او هـمـیـشه مـبـاهـات می‌کند زینب            به کـوه شـانـۀ او تـکـیـه آسـمـان بدهد


بـه بـارگــاه پـرش آسـمـان پـنـاه آورد            پـنــاه عـالـمـیـان را پـرش امـان بـدهد

عجـب نبـاشد اگر از خجـالت آب شود            شبیه مشک خودش جرعه جرعه جان بدهد

جواب العطش خیمه را که مشک نداد            جـواب کـودک بی شـیر را کـمان بدهد

عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است            نـگـین سـرخ بـهـانه به دشـمـنان بدهد

بلند شو که پس از تو حـسین می‌مـیرد            تو دست و پا بزنی و حسین جان بدهد

پس از تو آن که سرت را به دامنش دارد            سـر بـریـده به دامـان ایـن و آن بـدهـد

لبی که بـوسه روی دستهای تو می‌زد            پس از تو بوسه به لبهای خیزران بدهد

اگر شهـید شـوی گـوشـواره دق بکـند            رقیه رنگ رخـش را به ارغوان بدهد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن موضوع ساربان و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است            نـگـین سـرخ بـهـانه به سـاربـان بدهد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

پس از تو او سر خود را به طشت بگذارد            پس از تو زلف حسین تو بوی نان بدهد

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از نفـس افـتاد تا آرامِ جـان در عـلـقـمه           ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه

مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور           با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه


تیرها چشمش زدند و حضرت ماهِ حرم           غرقِ خون افتاد از تاب و توان در علقمه

در هم‌آغوشیِ زخم نیزه‌ها جا مانده بود           هم برادر، هم عمویی مهربان در علقمه

بغض کرد و تیر خورد و جرعه‌ای لب تر نکرد           یاد شیرخواره! به یاد کودکان در علقمه

تکّه تکّه «کاشف ٱلکربِ» حرم تکثیر شد           روی خاک کربلا، شد بی‌نشان در علقمه

داشت می‌آمـد ولی افـتاد چـندین مرتـبه           سید و سالارمـان، شد ناتـوان در علقمه

از فشارِ «إنکسار» و از غمِ «أدرک أخا»           حضرت ارباب شد قامت کمان در علقمه

گریه می‌کرد و گمانم داشت پیش از قتلگاه           با صدای خنده‌ها، می‌داد جان در علقمه!

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بغض کرد و تیر خورد و جرعه‌ای لب تر نکرد           یاد شش‌ماهه! به یاد کـودکان در علقمه

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : احمدجواد نوآبادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت           خداوند آسـمان‌هارا درآورده به فرمانت

مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی           که می‌خوانند خود را ارمنی‌ها هم مسلمانت


حسین ابن علی که عالمی هستند قربانش           به تو گفته برادر جانِ من، جانم به قربانت

همه دیدند دست از هر تعلق در جهان شستی           همینکه رفت در آب فرات آن روز دستانت

به دوش خود کشیدی بار سنگین امانت را           دو دستت را فدا کردی و ماندی پای پیمانت

نداری دست در پیکر ولی بنگر که این لشکر           هراسان است سرتاسر ز چشمان رجز خوانت

همان وقتی که تیر آمد به سوی مشک می دیدی           گره کور است و حتی وا نخواهد شد به دندانت

عجب حسن ختامی داشتی که در دم آخر           به جای مادرت اَمُّ البنین، زهراست مهمانت

از اول جـان تو تنهـا بـرادر بود تا آخر           که گفته در دل میدان گذشتی راحت از جانت؟

برای اینکه در راه حـسیـنِ فـاطمه باشم           الهی که بمـانـد تا ابـد دسـتـم به دامـانت

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

رفته سـقا تا بیـارد مشکی آب از علقـمه            لحظه به لحظه خبر گیرد رباب از علقمه

مثل اینکه در مسیرش مشکلی پیش آمده            چونکه می‌آید صدای الـتهـاب از علقمه


حمله می‌کردند اما قصد جنگیدن نداشت            خواست برگردد به خیمه با شتاب از علقمه

از همان روزی که آمد کاروان در کربلا            عـمّۀ سـادات دارد اضطراب از علقـمه

ماه افتاد و به بالای سرش خورشید رفت            می‌درخـشـیـدند مـاه و آفـتاب از عـلقـمه

هرچه می‌گویند طفلان «ای‌عموجان العطش«            بعد از این دیگر نمی‌آید جواب از علقمه

کوه غـم روی سر بنت الحسین آوار شد            تا پدر برگشت با حال خراب از علقـمه

دخترش گفت ای پدر زهرا مگر در علقمه‌است؟            بر مشامم می‌رسد بوی گـلاب از علقمه

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : عالیه رجبی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

می‌رفت روی دست همه بی‌قرار مشک            خشکـیده بود مثل لب شوره زار مشک

زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک            از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک


شرم از نگـاه مشک کـند کـاش آسـمان

بُرده است از حرم نفس و صبر و تاب آب            در چـشم خـیـمه‌ها شده عین سراب آب
بـرخـاسـت از دل هـمـه فـریـاد آب آب            ای کـاش زودتـر بـرسـد به ربــاب آب

از آب هـم مـضـایـقـه کـردنـد کـوفـیـان

دنـیــا مـیــان آه حــرم شــام تـیــره شـد            موج عـطش که بر نفـس باغ چـیره شد
چشم همه به دست اباالفـضل خـیره شد            حـالا زمـان رفـتـن مــاه عـشـیــره شـد

آمد به سمت حضرت جانان و بعد از آن

سقا به روی دوش علم را گرفت و برد            مشک خجل شده ز حرم را گرفت و برد
از قـلب خستۀ همه غم را گرفت و برد            بر روی دست تیغ دو دم را گرفت و برد

عباس بود و علقـمه و مشک تشنه جان

می‌آید از شریعه و‌ دریاست توی دست            می‌آورد امـیـد حـرم را که روی دسـت
ناگاه تیغ می‌رسد از رو به روی دست           
حالا شده است بردن مشک آرزوی دست

مشک آبـروی اوست ولی تیـر ناگهـان

آمد به سـمـت حـضرت سقا نکرد شرم            از تـشـنـه بـودن لب دریـا نـکـرد شـرم
از آب آب کـودک مــولا نـکـرد شــرم            افـسوس از آه فـاطمه حتی نکـرد شـرم

شد پاره مشک و سیـنۀ عباس همزمان

عباس روی خاک که در خون تپیده شد            جسـمـش به دست تـیغ بـریده بریده شد
پـشت و پـنـاه عـالـم و آدم خـمـیـده شـد            بـیـن خـیـام پـای حـرامـی کـشـیـده شـد

حیران شده است زینب کبری در آن میان

بر روی نیزه رفت سری که منوّر است            حتی به روی نـیـزه کـنـار بـرادر است
شرمش برای
سوختن مو و معجر است            خون جاری از نگاه تمنای خواهر است

بر روی نی که می‌خورد این سر تکان تکان

: امتیاز